سلام.
خانواده ی عذاب آور و دوست داشتنی دارم. با اینکه از بعضی رفتارها و طرز فکرها و استدلال هاشون بیزارم و گاها منتفرم ازشون ولی واقعا دوستشون دارم. لحظه ای به این فکر کردم که اگه واقعا یکیشون رو نداشته باشم چطور با زندگی کنار میام و چیزی نمونده بود بغض کنم که خوب الان یادم اومد که من بی خیالی رو خوب بلدم. مثل زمانی که مادربزرگم فوت کردند. عزیزترین شخص در کل خاندان بودند. ولی من انگار نه انگار که عزیزی رو از دست دادم. چرا؟ من سنگدل نیستم فقط بیش از حد نیمه ی تاریک دنیا رو دیدم و از اون بدتر اینکه میدونم تاریک تر هم وجود داره.
بگذریم. از سخن اصلی منحرف شدم. فقط خواستم به خودم بگم که من خانوادمو واقها دوست دارم با اینکه از اکثرشون متنفرم.
- ۹۵/۰۵/۳۰